هرگز قبل از فكر كردن حرف نزن و كاري نكن.
فيثاغورث : هرگز قبل از فكر كردن حرف نزن و كاري نكن.
چگونه معلمان عمومي مي توانند هنر تدريس كنند.
پائول دانكوم
بسياري از معلمان عمومي دبستان بر اين باورند كه چون آنها نمي توانند نقاشي كنند پس قادر به تدريس هنر هم نخواهند بود. زمان محدود هنر در پيش از دوران خدمت،آموزش ضمن خدمت ناكافي و نيازهاي برنامه درسي، همه دست به دست هم داده اند تا اطلاعات هنري اين معلمان كم باشد . درنتيجه از آموزش پيش از خدمت معلمان عمومي ابتدايي، گاهي به عنوان « نقطه سياه » در آموزش هنر ياد مي شود. از اين رو عليرغم زحمات بسياري كه در تربيت معلم انجام مي شود اما دستاوردهاي بلند مدت آن قابل توجه نيستند. همچنين من معتقدم كه لازم نيست معلمان ابتدايي ترين مفاهيم هنر را ياد بگيرند و نيازي هم به چنين موضوعي نيست.
اگر از روش هاي انضباطي دوري كرده و هنر را به عنوان درك معني از اشكال در نظر بگيريم،مي توان هنر را در شمار موضوعات اصلي تدريس معلمان عمومي دبستان قرار داد. اگر هنر را نوعي سواد،براي بيان و تبادل معاني تلفي كنيم ، مي توان ا زآن براي حل مسائل معلمان ابتدايي بهره گرفت. تنها چيزي كه معلمان عمومي دبستان براي تدريس درست هنر بايد بدانند چند استراتژي Teaching – Cum –Learning است كه هم در انجام كارهاي هنري و هم در چگونگي بكارگيري آنها در سطوح مختلف مؤثر است.
ايجاد روشها – روش لفظي
اين روش كه توسط اسميت ( 1983 ) بطور كامل توضيح داده شده ، برمبناي واكنش لفظي معلم در برابر نقاشي كودكان بنا نهاده شده و هدف آن بازتاب تلاش بچه ها است . اصل اين روش تشخيص و تاييد تلاش كودكان مي باشد و بر مبناي دو فرضيه قرار گرفته است ؛پيشرفت در صورت ارزيابي منتقدانه كارهاي كودكان توسط خودشان ايجاد مي شود و اين ارزيابي منتقدانه وقتي به وجود مي آيد كه درك از موضوع در قالب زبان و گفتار بيان شود. نظرات نامشخص و مبهم مانند « اين كار زيباست » يا « از اين كار خوشم آمد » تنها جنبه تشويقي دارد اما به انديشيدن كودكان كمكي نمي كند. پس بهتر است كه براي كودك كارهايش را توضيح داد تا آنها بتوانند با ديد انتقادي كارهاي خودشان را ارزيابي كنند. براي اين كار بهترين راه اين است كه درباره نقاشي كودكان به روشي آرام و غير داورانه نظر داد. براي مثال در مورد كودكان 18 ماه به بالا اسميت چنين سئوالاتي را مطرح مي كند « چگونه براي كشيدن خط حركت دادي ؟ » براي كودكان بين 3 تا 5 سال او اين گونه نظر مي دهد : « تو شكل بزرگي كشيده اي، آيا از رنگ هاي زيادي براي كشيدن آن استفاده كرده اي ؟
كودكان با تجربيات خود،معني كارهايشان را كاملتر درك مي كنند. با استفاده مداوم از عبارت هاي تكنيكي و رسمي مانند رنگمايه، شكل، تناسب و عبارت هاي توضيحي مثل ناصاف،پر انحنا و درخشنده ، مجموعه اي از عبارات توصيفي بكار برده مي شود تنها با گفتن اين كه كود ك يك شكل بزرگ قرمز در گوشه سمت راست ،گوشه ،كودكان با درك آگاهانه تري نسبت به كارهايشان مي توانند منتقدانه تر عمل كرده و درباره كارهايشان بحث كنند و از راههاي ديگر مطلع شوند.
روش مكالمه اي
روش اسميت از كارهايي كه كودكان در اماكن آموزشي انجام مي دهند،استفاده مي كند در حالي كه روش مكالمه اي اسليس (1987) بيشتر بر مبناي روشي بنا نهاده شده است كه كودكان توسط آن در خارج از كلاس نقاشي مي كنند. روش لفظي شامل ديالوگهاي بين كودك و معلم است، ولي روش مكالمه اي به تبادل صميميت بين كودكان اختصاص دارد . ما بري تصحيح ، بررسي، تشويق و گسترش ديگري با استفاده از كلمات ، تن صدا و حالت صورت خود با او ارتباط برقرار مي كنيم. واكنش و پاسخ سريعند . اصلاح هر چند جزيي، روندي دو طرفه ، مداوم و دقيق است . هنگام مكالمه ما به سرعت چيزي را كه ديگري فهميده مي فهميم و قادر به تعادل سريع رفتار خود هستيم. يادگيري نقاشي از طريق و اكنش هاي گرافيكي با ديگران نيز شامل واكنش هاي سريع و دقيق مي باشد.
اين روش بر پايه اصل روانشناختي يادگيري « از يك پديده » قرار دارد. يعني كودكان از كسي الگو مي گيرند كه تنها يك مرحله بالاتر از خود آنهاست ( پاريزر 1980 ) براي مثال به كودكي كه يك انسان را با خطوطي ناصاف براي سر و بدن و دو نقطه به عنوان چشم نقاش مي كند،قادر به يادگيري از كودك يا فردي كه به سبك واقعي نقاشي مي كند نيم باشد. زيرا مدل او خيلي خوب است اما به تلاشهاي آنها مربوط نمي شود. اين مدل نه قابل سرمشق قرار دادن است و نه انگيزه اي براي پيشرفت ايجاد مي كند . اما مدلي كه فقط يك مرحله بالاتر قرار داشته باشد،هم مدلي براي پيشرفت است و هم موجب ايجاد انگيزه مي شود. اگر اين مدل در سطح خود كودكان باشد آنها تشويق خواهند شد. مثلاً يك كودك از كودك ديگري كه به همان روش نقاشي مي كند،اضافه كردن يك خط براي دهان را ياد ميگيرند.
نقش معلم سازماندهي كلاس به شكلي است كه كودكان بتوانند با هم و از روي هم نقاشي كنند اين كار هم سبب تقلي و هم سبب تربيت كودكان به طريقي كه تقليد اجتناب ناپذير است ،مي گردد تقليد در اين جا يك فعاليت بازدارنده نيست بلكه به شكل خودجوش است و سبب هيچ مشكل لاينحلي نيم شود معلمان بايد كودكاني كه استعدادهاي متفاوت و يا مكملي دارند را با هم جفت كنند اگر معلم ها براي كودكان شكلي مي كشند ،بر اساس اصل « بينش از يك پديده » بايد شكل آنها كمي پيشرفته تر از كودكان باشد ويلسونها (1987-1983) نمونه هاي فراواني از اين دست مي دهند.
روش ادراكي
اين روش بر پايه بحث آرنهايم ( 1974 ) و گلمب ( 1991 ) كه كودكان كم سال نقاشي كشيدن را ياد مي گيرند ،بنا شده است . تميز آن با روش مكالمه اي در اين است كه اين روش بر دنياي ادراك بيش از تقلي از نقاشي هاي ديگران تأكيد دارد هم چنين اين روش شامل ايجاد تشابهات تصويري با محدوديت هاي محيط مي باشد. مثل دايره ي ناصافي براي سر يا خطوط كوتاه مارپيچ براي موهاي فر،موهاي فر هميشه محدوديت هايي ايجاد مي كنند و به اين ترتيب حزبياتي كه قابل كشيدن هستند،در رنگ و نقاشي ايجاد نمي شوند . اين روش از جهت ايجاد تشابهات گرافيكي ،همانند روش لفظي است اما با روش مكالمه اي كه بر تقليد از طرح هاي ديگران تاكيد دارد،متفاوت است. هم چنين و به همين دليل با روش سنتي كه به زودي بحث خواهد شد،تفاوت دارد روش ادراكي به خصوص با كودكان كم سال،سئوالات خاصي درباره اين كه كودكان قبل و يا در طول نقاشي چه تصوراتي دارند،را شامل مي شود. در مورد كودكان خردسال ،نكته مهم توسعه و تقويت مفاهيم است. التبه اين مورد در روش مكالمهاي هم صادق است . اما اين جا تمركز بر روي مشاهده شما حقيقي است . براي مثال در بررسي يك بچه خرس گاهي سئوالاتي از اين قبيل مفيد خواهند بود «»خرس روي هر دستش چند پنجه دارد؟» . « چگونه مي توانيم پنجه هاي خرس را نشان دهيم ؟» كودكان خيلي كوچك كمتر به شي مورد نظر در نقاشي توجه كرده و نسبت ها را رعايت نمي كنند. اما بررسي هاي قبلي و سئوالات درباره اجزاء شيء درك كودك را از شي موردنظر بالاتر برده و در نتيجه بسياري از كودكان جزئيات بيشتري را نسبت به قبل به كار مي برند.
براي كودكان بزرگتر،طرق زيادي براي گسترش استعداد در مشاهده وجود دارد. اين روشها شامل كشيدن نماي خراجي، كشيدن طرحهاي منفي به جاي مثبت ،احساس وجود اشياء در كيسه ،يادگيري نقاشي با استفاده از ذهن ، نقاشي اشياء در شرايط غيرمعمول و نقاشي هاي واژگون مي باشند . (ادواردز 1979 ، جانسون 1990 ،مك كيم 1972 ، نيكوليدز 1971 ، هوروويتز و ويلسون 1987 ) . هر يك از اين روشها بر مبناي اصل ابسايي جلب توجه خاص دانش آموزان به جنبه هاي مختلف يك شي انجام مي شود كه سبب مشاهده شي از ديدي جديد مي گردد.
روش سنتي
اين روش در مورد استدلال گامبريج (1960) درباره چگونگي يادگيري هنرمندان براي كشيدن تصاوير و اين كه چگونه ويلسون ها (1976،1974) جنس موردي را براي كودكان بيان كردند،مي باشد برخلاف روش ادراكي، در اين روش كودكان كشيدن تصاوير را با بررسي و مطالعه ديگر تصاوير ياد مي گيرند نه از زندگي در اين جا . كمتر روي تشابهات تصويري كودكان نيست بلكه دردرباره تطبيق تشابهات گرافيكي است كه قبلاًتوسط بزرگسالان ايجاد شده است اين موضوع يك نسخه برداري مكانيكي نيست؛بلكه تفسير الگوبرداري است.
پاسخ به روش هاي هنري – روش نامتوالي
يكي از اين روش ها (دانكوم 1984) قطب نماي نقشه هنر است كه از سئوالات نامتوالي تشكيل شده و با هر درجهاي سازگار است (داور، رو،تامپسون و ترنر 1986) سئوالات به سبك دايره اي مانند هشت نقطه يك قطب نما مشخص مي شود. قطب نما استعاره خوبي براي معلماني است كه احساس گم شدن در درياي هنر را دارند و با استفاده از آن معلمان و كودكان در هر مسيري كه حركت كنند،مي توانند گنج پيدا كنند. سئوالات اصلي عبارتند از :
· اين چيست ؟ (توصيف)
· چه كسي آن را درست كرده است ؟ (سازنده )
· از چه چيزي درست شده است ؟ (مواد)
· چگونه ساخته شده است ؟ (عناصر، سبك ها و تكنيك هاي هنري)
نقش معلم هنر در تهيج و ايجاد انگيزش در دانش آموزان
وجود معلم خلاق ، پرتخيل،دلسوز و هميشه با تدبير،در پيشرفت و تقويت برنامه كيفي در هنر مدارس امري است لازم،معلم هنر بايد موضوع رشته مورد بحث خود خصوصيات شاگردانش را بشناسد و علاوه بر اين برنامه ريز و نظم دهنده كار باشد . برنامه موفق هنر تنها بر اساس يك نوع استعداد نمي شود.
بهترين معلم هنر براي بالا بردن كيفيت برنامه تا آنجا كه بتواند منابع بي شمار هنري قابل دسترس جديدي تهيه مي كند، نظير اسلايد،كارهاي چاپي ،عكس ، فيلم ،راهنماي دوره ي تحصيلات،كتابهاي مصور، گزارش هاي پژوهشي و نمونه ي تكنيكي .
معلم شايسته هنر اعتماد به نفس خود را از طريق كار مداوم در رشته ي خود تقويت مي كند. او براي ارائه و بيان تكنيكهاي خاص هنري در كلامش آمادگي دارد.
زيرا قبلاًآن را آزمايش كرده است . او همواره براي يافتن نظريات جديد در دنياي هنر،مراحل جديد ،مواد جديد تنوعات جديد در مورد موضوعات عام و شيوه هاي جديد برانگيختن بيدار است.
«شيوه هاي انگيزش »
چون كودكان در يك زمان مي تواند اطلاعات جديدي را كسب و جذب كند. معلم بايد مطالب جديد را به تدريج در اختيار او بگذارد و در صورت امكان هر روز محركي جديد و تلاش طلب معرفي كند. از ميان امكانات بسيار وسايل زير را پيشنهاد مي كنيم :
- تكثيرچاپي آثار نقاشي،مجسمه و كارهاي چاپي كه اهداف برنامه كلاس را تاكيد و كامل مي كند.
- فيلم هايي در مورد تكنيكها ،تاثيرهاي تاريخ هنر و نوارهاي ويدئويي هنري (تكنيكي )
- كتاب هاي داستا،شعر ، نمايشنامه.
- نوارهاي موسيقي و بازديد از موزه هاي تاريخي ، گالري هاي هنري ،كارگاه نقاشان مزارع، پاركها و اماكن تاريخي
- مدل هايي براي مشاهده و طراحي دانش اموزان از پرندگان، جانوران دريايي، حشرات خشك شده، گل و گياه ميوه ، گلدان ،بطري و ظرف ه اي مختلف
- كارهاي دستي فرهنگي هاي ديگر، نظير سراميك ، كنده كاري ها،مجسمه و وسايل گوناگون.
- نمونه كارهاي دانش آموزان سابق با وسايل گوناگون،انتقادهاي سازنده ي اعضاء با راهنمايي مفيد معلم و معرفي اصول طراحي با تاكيد خاص به عنصر تركيب بندي نظير تيره و روشني ،بافت و رابطه هاي رنگي.
« آشنايي با شيوه ي آموزش پايه هاي هنر با نگاهي به تجربيات يوهانس اتين معلم مدرسه هنري باهاس آلمان »
تدريس با ارزش هيچگاه نمي تواند دوباره تكرار شود ، بخصوص زماني كه به درون شاگرد نفوذ كنيم و در او جرقه روحي ايجاد نميايي. تن صدا ،ريتم ، توالي و ترتيب كلمات و زمان و مكان و همچنين حالت شاگردان و تمام محيط و شرايطي ديگر كه آتمسفرو جو بخصوصي را به وجود مي آورند هيچ وقت نمي تواند دوباره به وجود بيايد. دانستن اين كه چه چيزي جو خلاقيت را به وجود مي آورد كاري مشكل است. تدريس هنر بايد خودانگيز و بالبداهه نقطه مخالف تدريس از پيش تهيه شده باشد.
بهترين شاگردان هنر كساني بودند كه خودشان از طريق « درك مستقيم » « شناختي حسي » راههاي جديدي را كشف كردند ..تقليد ظاهري و تكرار روش من كاري است كه خلاقيت ايجاد نمي كند. تدريس من هميشه چيز تازه اي رامجسم نمي كرد بلكه احياء آن چيزهايي بود كه هنرمندان گذشته آنها را به عنوان اصول شناخته بودند. در هيچ يك از فعاليت هاي بشري مانند زمينه تعليم و تربيت داشتن استعداد مسئله اي اصلي نيست.
تنها معلم با استعداد است كه عجائب ناگفتني بشر را در دنياي كودكان مورد ستايش قرار مي دهد. احترام به انسان ابتدا و انتهاي كل تعليم و تربيت است. تعليم و تربيت ماجراي عجيبي است بخصوص تعليم و تربيت هنري،كه خود منجر به خلاقيت بشري مي شود.